- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از شهادت
ای جگرگوشه امان از جگرم مهدی جان زهر آتش زده پا تا به سرم مهدی جان لرزه افتاده به جانم، تو بیا راحت جان ای رخت روشنی چشم ترم مهدی جان سر من بر روی دامان تو و میسـوزد جگـرت را نفس مخـتصرم مهدی جان نام من هم حسن و مادریم همچو حسن کشتهٔ کوچه و دیوار و درم مهدی جان آتش فتنه که از سمت سقـیفه برخاست باز هم زهر شد و زد شررم مهدی جان هم از این داغ و هم از روضهٔ جانسوز عطش سوخت بابا جگر شعلهورم مهدی جان یاد آن تـشنهلبِ از لب خـنجـر سیـراب جرعـهای آب بیاور به برم مهدی جان شمع عمرم که به تبعید و به زندانها سوخت شـده انـوار هـدایت ثـمـرم مهـدی جان عالمی چشم به راه تو و در حال دعاست که رسد روز ظهورت پسرم مهدی جان
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
آنـکـه بـر محـضـر شـما نـرسد مـطـمـئـنـا کـه تـا خــدا نــرسـد بهتر است اینکه زیر خاک رود آن سـری کـه بـه سـامـرا نرسد عـطـرِ ســرداب را نـفـهـمـیــده آنـکـه بـر "سُـرَّ مَن رَا ...نرسد چـشـم بـر خـاکِ آن اگر بکشیم آسـمـان هـم بـه گـرد مـا نـرسد سـامـرا رفـتـههـا به من گـفـتـند هـیـچ جـایـی بـه کـربـلا نـرسـد از کـفـن کـردنی دوباره بخوان تا که روضـه به بـوریـا نـرسـد با حـسـیـنـیـم با حـسـن هـسـتـیم ما گـدایِ دو یـا حـسـن هـسـتـیم نـام مـا را کـه از قـدیـم نـوشت از گـدایـان ایـن حـریـم نـوشـت تا خـدا حـال و روز مـا را دیـد بـعـدِ نـام حـسـن کـریـم نـوشـت تـا که پـیـش تو درد دل کـردیـم نـام مـا را خـدا کـلـیــم نـوشـت دل مــا را اسـیــر کــرد آنـکــه بــال جـبـریـل را گـلـیـم نوشت رفـتـه بــودیــم مـشــهــد و آقــا بـاز هـم روزی عـظـیـم نـوشت ســامـرا واجـبـیـم، امــام رضـا نه کـبـوتـر که یا کـریـم نـوشت با حـسـیـنـیـم با حـسـن هـسـتـیم ما گـدایِ دو یـا حـسـن هـسـتـیم این طرف صحن صاحب کرم است آن طرف یک غریب بیحرم است این طرف هرچه هست زائر هست آن طرف بیچراغ بیعلم است ایـن طـرف احـتـرام مـیبـیـنـی آن طرف ناسزا که دم به دم است سـامـرا شـد خــراب فـهـمـیــدم چـقدر روضهها شـبیه هم است مـــادریانــد هـــر دو تــا آقـــا موسپید است هر که غرق غم است پیش هر دو به گـریه میشنوی روضۀ پهلویی که محترم است با حـسـیـنـیـم با حـسـن هـسـتـیم ما گـدایِ دو یـا حـسـن هـسـتـیم کاش پلکـت کـمی تکان بخورد به زمـیـن ورنه آسـمـان بخورد پـسـرت آمـده است تا جـگـرت زخم کـمتر از این و آن بخورد ظـرف آبـی به دسـتهـایـش تـا پـدر آبـی نـفـسزنــان بـخــورد میخـورد ظرف هی به دندانت چه کـند آب نـیـمـهجـان بخـورد خوب شد کـودکـت نـدیـده لـبت ضربه از چوب خیزران بخورد روی پیـشانیات فقط چین است آه اگـر سـنـگ بیامـان بخـورد عمه مانده است زیر هر ضربه که مـبـادا بـه دخـتـران بخـورد دخـتـران تـشـنـهانـد و با خـنـده لـقـمـۀ خـویش را سنان بخـورد با حـسـیـنـیـم با حـسـن هـسـتـیم ما گـدایِ دو یـا حـسـن هـسـتـیم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
سلام ای نور، ای محصور، ای دور از رهاییها غـریببن غـریـبِ وادی نـا آشـنـایـیها تویی که مرزهای نقشهها را خطّ بُطلانی سلام ای هستیِ اَعـراب، فخر آریاییها سلامِ دورِ ما جان داد در راه علیکِ تو کمی نزدیک کن ما را شبیه سامراییها کمی هم کاسههای چشممان را پُر کن از دیدار که با دینار کاری نیست ما را در گداییها طوافِ کعبه دور قبلهاش قسمت نشد آخر به حقّ عاشق و معشوق ظلم است این جداییها زمان ای کاش برمیگشت ما را با خودش میبرد که شاید پیشمرگت میشدند از ما فداییها حسن یعنی فقط زخم از نمکنشناسها خوردن گره خوردن به غم در پاسخ مشکلگشاییها سکوت خستهات یک حنجره فریاد میخواهد صدایت زخم خورد از خنجر بیهمصداییها تو را غربت، تو را زندان، تو را دیوارها کشتند برای زهر گفتی از جفا، از بیوفاییها به دستت کاسۀ آب و به چشمت کاسۀ اشک است لبت سیراب شد با روضههای کربلاییها
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
ای ســراپـا حُـسـن حــیّ ذوالــمــنـن ســوّمـیـن ابـن الــرّضـا دوّم حـســن ای هــزاران آفــتــابـت مــشــتـــری یــا ابــاالـمـهــدی امــام عـســکــری دُرّ ده دریـــا و بــحــر یــک گــهــر آن گـهـر خـود حـجـّت ثـانـی عـشـر بـا هـمـه درد و غــم و عـمـر کـمـت تـا ابــد مـرهـون احـسـان، عـالـمـت از نـــمــاز و از دعـــای مــتــصــل بُــردی از دشـمـن کــنـار حـبـس دل بـا خـدا پـیـوسـتــه در راز و نــیــاز روزهـا را روزه، شـبهـا در نـماز رنـجهــایـت در ره تــوحــیــد بـــود ســالهــا یـا حــبـس یـا تـبـعـیـد بـود روزگـارت شـعـلـههـا بر جان فکـند دشـمـنـت در بـرکـۀ شـیـران فـکـنـد ایـسـتـادی بـیـن شـیــران در نــمــاز شـیــرهــا را جــانـبـت روی نــيــاز الــلـه الــلــه گــرد تـــو درّنـــدگـــان سـر فـرو بـردنـد هـمچـون بـنـدگـان نــور عــلـمـت از درون حـبــسهــا کـرد از ظـلـمـت جـهــانـی را رهــا ای دمـت جـان داده بر روح الامـین آســمــان خـفــتــه در خـاک زمـیــن رهــنــمــای آفــریــنـش کـیـسـت تـو شـهـریـار مـلـک بـیـنـش کـیـست تو چـشـم بـد از مـاه رخـسـار تــو دور یک جـمـال و چـارده خـورشید نـور گـشـت دشـمــن در جـوانـی قـاتــلـت کـــشـت در مــاه ربــــیـــع الاوّلــت کـفـر خـود را عـاقـبـت معـلـوم کرد هـمچـو اجـدات تو را مـسـمـوم کـرد ســامــره شــد صـحــنــۀ روز جــزا گـشت تـنهـا مـهـدیات صاحب عـزا ای بـه قــربــان تـو و عـمــر کـمـت قـلـب مــهـــدی داغـــدار مــاتــمــت بـیتـو مـهـدی بـیکـس و یـاور شده طـفـل تــنــهــای تـو تـنـهــاتــر شـده آه از آن ساعت که در سوز و گـداز خـوانـد مـهـدی بـر تـن پـاکـت نـماز کـرد تـا جـسـم ضـعـیـفـت را نـظــر بر کـشـید آهـی جهـانسوز از جگـر آسـمــان دیــدهاش انــجــم گـریـسـت بین مردم مـخـفـی از مردم گـریست گـر چـه بــوده اشـک دامـن دامـنـت شکـر حـق زنجـیـر نـبـوده بـر تـنت جـسم تو زخـم از دم خـنـجـر نداشت پـیـکـر جـدّ غــریـبـت ســر نـداشـت آه از آن سـاعـت که زین الـعـابـدیـن پـیــشــوای عــابــدیـن و ســاجــدیـن دید در گـودال خـون بر روی خـاک پـیـکـر پـاک پــدر را چــاک چــاک یـوسف زهـرا و زخـم تـیـر و سنگ گرگها کردند جـسمش چنگ چنگ گشت از چـشمش روان دریای خون خـواست جـانـش از بـدن آیـد بـرون هــمــدم او جــز شــرار تـب نــبــود جان ز کـف میداد اگـر زینب نـبود
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از شهادت
بـرای مـن شـده زنــدان تـمـامـی دنـیـا و، جــانــم آمـده بـر، آسـتـانـۀ لـبهــا رسیده دفـتر عـمرم به نـقـطۀ سر خط که گشته عمر کـمم مثل مـادرم زهـرا کـنـار بـسـتـر بـابـا بـیـا که بـلکه شود به نـور روی تو روشن دو دیـدهام بابا غزل مصیبت مرگ مرا سـروده اجل که بسته رخت سفر را دلم، از این دنیا نشـسـتـه گرد یـتـیمی به چهرۀ مـاهـت بـرای تو نـگـرانـم که میشـوی تـنـهـا به حال روز پـریـشان من مکـن گریه که بعد من شوی آواره در دل صحـرا دوانده ریشه به کل وجود من، این زهر مرا هم از نفـس انـداخـته، و هـم از پا اگر چه شد به جـوانی قـدم کـمان لکن نکـرده مـیخ در آزرده پهـلـوی من را به زهـر کـینه اگر لاله لاله شد جگرم ندیده خواهر من طشت خون دلها را اگرچه خورده به دندان و لب چو کاسۀ آب نخورده بر لب من چوب خـیزران اما اگر چه آب به لبهای من رساندی تو ولـی زدی بـه دلـم داغ روضـۀ ســقــا دلم خوش است به زانو گرفتهای سر من نـرفـته بر سـر زانـوی من سـرت بابا ولی امان ز غریبی که داشت بر زانو سر عـزیز دلـش را به ظهـر عـاشورا
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
عطر گل حـیدری یا حسن عسکری وارث پیـغـمـبری یا حـسن عسکری ای نفـسـت جـانـفـزا در حـرم کـبریا آیـنـۀ کـوثـری یـا حـسـن عـسـکـری ای خَلَف مصطفی در صدف هَلْ اَتیٰ جلـوۀ هر گوهری یا حسن عسکری جلـوۀ اشـراق تو، در هـمه آفـاق، تو یـازدهـم رهـبری یا حـسن عسکری چون گل شمشاد خود چون همه اجداد خود از همگان برتـری یا حسن عسکری گـرمی بازارهـا در هـمه گـلـزارهـا از همه گلها سری یا حسن عسکری چشمه هر چشمه سار حجّت پروردگار آیـنــۀ داوری یــا حـسـن عـسـکـری چون پدر اِبْنُ الرِّضا نور دل مرتضی فاطمه را اخـتـری یا حسن عسکری پور تو صاحب زمان نور تو در آسمان روی زمین سروری یا حسن عسکری ظلم بسی دیدهای خار و خسی دیدهای آه که بییـاوری یا حـسن عـسکـری از ستم افسردهای زهر جفا خوردهای شعله به جان میبری یا حسن عسکری شد دل تو آتشین از شرر زهـر کـین مثل گـل پـرپـری یا حسن عسکـری "یاسر" غم دیده را، خسته و نالیده را شافعِ در محـشری یا حسن عسکری
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از شهادت
دوستان بر من و سوز جگرم گریه کنید به شرار دل و اشک بصرم گریه کنید من جوان بودم و در سن شبابم کـشتند بر دل سـوخـته و چـشم ترم گریه کنید حـسنم، پـاره جگـر مثل عـمویم حـسنم بر من و بر عموی خون جگرم گریه کنید من و جد و پدرم را به جوانی کـشتـند در عـزای من و جد و پدرم گریه کنید من شهیدم ولی از خصم نخوردم سیلی هـمه بر مـادر نیـکـو سـیرم گریه کنید سالها بود که در تحت نظر بودم حبس همه بر قـصۀ تحـت نـظـرم گریه کنید قـبـر ویـران شدهام گـشت بقـیع دگـری داغـداران به بـقـیـع دگـرم گـریه کـنید بعد من مهـدی من بیکس و تنها مـاند به غـریـبی یـگـانه پـسـرم گـریه کـنـید گریۀ منتـظـران مرحم زخم دل اوست بر ظهـور خـلـف منـتـظـرم گریه کنید به محـبان من اعلام کن اینک «میثم» همه بر «حجت ثانی عشرم» گریه کنید
: امتیاز
|
مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
این هـفـته نیز جمعۀ ما بیشـما گذشت آقا بپرس این که چه بر حال ما گذشت! این هفته هفت روز به ظاهر گـذشـتنی بر من ولی عـزیز دلم، قـرنها گذشت هـفـتاد گوشه ناله زدم تا که جـمعه شد جانم به لب رسید ولی جمعه تا گذشت گـفـتند جـمـعه بـوی تو میآورَد نـسـیم اما نـسـیـم آمـد و سـر در هـوا گـذشت خـورشـید هم هوای مرا تـازهتـر نکرد او هـفـت دفـعـه آمد و بیاعـتـنا گذشت عمرم به سر رسید و از این دستْ جمعهها تکـرار شد، نیـامـدی و عمر ما گذشت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلاماللهعلیها
تابـیده است از دو نـظـر بر تو آفـتاب هم دخـتـر حـسـینی و هم دختر رباب هرچند "آمنه"ست و "امینه"، ولی حسین نام تو را سکـیـنـۀ خود کرده انتخـاب دربــارۀ مــقـام بـلـنـد تـو گـفـتــهانــد: ممـسوس در خـداست شـبـیه ابوتراب در هر دو عالم از سر ارج و بها تو را شد "فخرةالنسا" لقب از "سیدالشباب" از آن زمان که راویۀ "شیعـتی" شدی دیگـر برای شیـعـه گـوارا نـبـوده آب در کـربـلا و کوفه و شام و مدیـنه هم شد قوت غالب تو فقط غصه و عذاب درد تو را شـنـیـدهام از سهـلساعـدی داغ تو را گرفـتهام از مجـلس شـراب "بس کن که نالهات جگرم را کباب کرد!" این حرف را شنیدهای از فاطمه بهخواب رویش سیاه باد و دو دستـش بریده باد هرکس که دستهای تو را بسته با طناب هرچند گریه پلک تو را زخم کرده است هرچند رأس رفته به نی، برده از تو تاب یک رکعت از نوافـلـت اما قـضا نشد گیرم هزار بار رسیـدی به اضطـراب با ما بگو که زینب مضطر چکار کرد؟ وقتی که سُم اسب گرفت از گلش گلاب ای روضهخوانِ واقعـۀ کـربـلا! بگو؛ با اشک خود چگونه بهپا کردی انقلاب سرهای غیرتی سر نی سنگ خوردهاند تا دشمن از شما نـتوانـد بـرد حـجـاب ای بـشکـند دهـان قـلـمهـای روزگـار وقتی کم است نام تو در این همه کتاب شأن تو باشکوهتر از حرفهای ماست هرکس دروغ بسته به تو خانهاش خراب! باشد دعـای خـیر تو تعجـیل در فـرج زیرا دعای خستهدلان هست مستجاب
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلاماللهعلیها
نَفَس چو تیغ دو دم میکشید گاهِ غضب نداشت دستِ کمی خطبههایش از زینب نبود در پی نفرین؛ وگـرنه عمر زمین به سر میآمد اگـر آه مینـشـاند به لب ربـاب بـود ربــابـی کـز آفــتــابِ بــلا اگر چه سوخت سرش، پای او نرفت عقب نرفت معجرش از سر کنار، باری هم رسد به فاطمه او را درختِ اصل و نسب زمین توان کـشیدن نداشت حُجـبـش را قـدم به زانـوی اکـبـر گـذاشـت امّ ادب سکینه آنکه همین در مقام او کافیست حـسین فـاطـمه خـیرالنـساش داده لقب! کنار زینب کـبری عَلَم گرفت به دوش رَود که فتح کند شام را وجب به وجب سزد برابر نطـق فـصـیح او همه عمر زبـان به کـام بـگـیـرند شاعرانِ عرب ز تـیـر خـطـبـۀ او، بـعـدِ بـاءِ بـسـم الله به خاک تیره نشستند شامیان همه شب سپـس به تـیغ سخن بر یـزیـد وارد شد چـنان عـلی که بیاید به کـشـتن مرهب زبان به عجز گـشودند چون درِ خـیبر شکست خورد به نطقش سپاهِ جنگ طلب به دست نالۀ خود میشکست بتها را ز پا فـتـاد به پـا آنکه کـرد بزم طرب به عمّه گفت: بگو چوب خیزران نزنند که جای بـوسه پیـغـمبرست بر این لب آهای زادۀ هند! از سرش چه میخواهی تنش بس است که تازاندهای بر او مرکب به نیزه شد سرِ قرآن، قسم به کهف رقیم تو از معاویه هم بدتری، چه جای عجب سـخـن تــمـام کـنـم آه از خـرابـۀ شــام که ماه در طـبق آمـد به دیـدن کـوکـب
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلاماللهعلیها
با وضو سمت قـبله رو کردم نـذر تـو شـعـری آرزو کردم هرچه روح القدس حواله کند نظر لـطف اگر سه ساله کـند از شـکـوهـت مـدام بـنـویـسم شـعــر بـا احـتـرام بـنــویـسـم گـفـتـمت کـوه، بـاز کـم گـفتم به همان شـیـوۀ خـودم گـفـتـم خواندمت نور، بیش از آن هستی برتر از وصف شاعران هستی دخـتـر و خـواهـر ولـی خــدا هـمـه جــا یـــاور ولــی خــدا عصمت الله، دخـتر معـصـوم سـیـنـهات مـهـبـط تمام عـلوم آیـــنـــه زادهای و آیـــنـــهای اِسـمـاً و رسـمـاً عـین آمنهای در دلِ مــا بــرو بــیــا داری عطر و بوی حسین را داری نـــوۀ فـــاتــح حُــنـیـن تـویـی آنکه دل برده از حسین، تویی متقن است این حدیث، صد در صد دوست دارد حسین بیش از حدّ خانهای را که تو در آن هستی عشقِ بابا، سکینه جان هستی دخــتــر مــاه و آفــتــابـی تـو دســتپـــرودۀ ربــابــی تـــو مـسـتـحــق نــوازش عـبــاس ذکـر نـامـت نـیـایـش عـبـاس به حـیـایت کـسی ندارد شک زیـنـبی در قـوارهای کوچک عمه سنجـاق بر سرت میزد بوسه از روی معجرت میزد وارث اقــتــدار فــاطــمــهای مـظـهـری از وقـار فاطمهای در گـلــویـت طـنـیـنِ غُـرَّنـده خـطـبهات تنـد و تیز و برنده خطبهات تیغ ذوالـفـقارت شد کوفه از مرد و زن دچارت شد خـطـبهات شد مـفـتح الابواب مـرحـبـا شـیـرْدخـتـرِ اربـاب دیـدنی بود نُـطق حـیـدریات جـلــوات عــلــیِ اکــبـریات هــمـه دیــدنــد انــقــلابـت را نـور جـاریِ در حـجـابـت را روســریِ دگـر نــیــاز نـشــد گـره مـعـجـر تـو بــاز نـشــد مـدح ناب تو را روایت گفت از بزرگیات، از عفافت گفت روزگـاری شـُدیـد عـازم حج خـبر آمـد که در مـراسم حـج گرم تکبیر، غرق در صلوات موقع رمی تک تک جـمرات ریگ از دست خستهات افتاد کی به مکروه، نفْس تو تن داد؟ نفْس پاک تو کی بهانه گرفت؟ خاتـمت کـفر را نشانه گرفت همسفر بود اگرچه دور و برت نــشـدی وامـدار هـمـسـفـرت نـشدی خـم که ریگ برداری شرم داری چه شـرمِ بسیاری پیش از آنکه به خیمهات برسی حـجم جـسم تو را ندیـد کسی شــام امـا نــظـارهات کـردنـد مـلاء عـام اشـارهات کـردنـد "وابتلاکم بنا "ی تو روضهست بُغضِ در گفتههای تو روضهست لحـن نامـحـرمان عـذابت داد شـمـر بـا نـاسـزا جـوابت داد با دلی غرق درد و غم رفتی بـیـن بـزم شـراب هـم رفـتـی آب پیـش ربـاب می خـوردنـد پیش چشمت شراب میخوردند سـرِ در بـین تـشـت را دیـدی هر چه آنجا گـذشت را دیدی بیجهت گـیسـویت سپـید نشد خیزران خسته شد، یزید نشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
امشب که غـم شـام غـریـبـان تو داریم چشم کرم از سـفـرۀ احـسـان تو داریم دل را همه بر پنجـره فـولاد تو بـستیم نـور بـصر از گـنـبد و ایوان تو داریم با کاسـۀ دل بر سـر راه تو نـشـسـتـیـم ما خیل گـدا، چـشم به دستان تو داریم لبهای تو خشکـند چونان جدّ غریبت در سینه عزای لب عـطـشان تو داریم در حجرۀ در بسـتۀ خود فکـر جوادی ما هـم هـوس دیـدن مـهـمـان تو داریم بر خوان کریمانـۀ معـصومه نـشـستیم یا فاطـمه! ما دست به دامـان تو داریم یا حضرت معصومه سرت باد سلامت ما بعد رضا گوش به فـرمان تو داریم گاهی دل تو مشهد و گاهی به مدینه است ما نـیـز خـبر از غـم پـنـهـان تو داریم تـا آمــدن مـنـتـقــم ضـربـه و سـیــلـی دیـده به ره یـوسـف کـنـعـان تـو داریم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
بر سر کشیده است عبا حضرت رضا بر لب گرفته ذکر و دعا حضرت رضا آه از جـگـر بـلـند شد و مـرثـیه گرفت تا سـر کـشـید جـام بـلا حضرت رضا دلشـورههای خواهر خود را زیاد کرد وقتی به زهر داد رضا، حضرت رضا راهـی نـبـود تـا دم خــانـه کـه بـارهــا افـتاد بین کـوچـه ز پـا حـضرت رضا افـتاد، گـفت: یا عـلـی و وقـت پـا شدن آورده اسـم فـاطـمـه را حضرت رضا گونه گذاشتهست در این لحظههای سخت بر روی خاک حجره چرا حضرت رضا؟! دارد شبـیه میکـند اینگـونه خویش را با روضههای کرب و بلا حضرت رضا تشنه کسیست که دود ببـیند در آسمان تشنه حـسین بوده و یا حضرت رضا؟
: امتیاز
|
افتتاح کانال سایت آستان وصال در ایتا
با عنایت به درخواست های تعدادی از کاربران عزیز؛ در پاسخ به این اوامر و همچنین جهت تسهیل بهتر برای کاربران؛ کانال سایت در ایتا ایجاد گردید، دوستانی که تمایل دارند عضو کانال باشند در همین جا کلیک نموده و یا از طریق لینک زیر وارد کانال شده و عضو شوند لطفا با نشر و تبلیغ لینک این کانال؛ شما نیز در این خدمت به آستان اهل بیت سهیم باشد
: امتیاز
|
مدح و منقبت حضرت امام رضا علیهالسلام
رسید و گرد راهش کهکشانها را چراغان کرد قدم برداشت، نیشابور را فیروزه باران کرد یکایک ریگها و سنگها، پابوس چاووشش قدمگاهش نگاه خاک را آئـینهبندان کرد تمام کـاتـبان گـفـتـند ما را مـیزبانی کن تمام کاتبان را با حدیثی تازه مهمان کرد رُواتش سلسله در سلسله نورٌ علی نورند کلامش در شب مردابی تاریخ، طوفان کرد بیا «شیخ صدوق» و در «اَمالی» خودت بنویس که اعجاز نگاهی میکند کاری که قرآن کرد بیا با زعفران بنویس از شمسالشموسی که کلام روشنش یک شهر را از نو مسلمان کرد به یُمن او درِ هفت آسمان رو به زمین باز است ضریحش قبلۀ عشّاق را سمت خراسان کرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
ای دل سوخـتگـان شمع عزای حرمت اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت در هــوای مـحـنآلــودۀ غــربـت، آیــد عطـر گلهای بهشتی ز فضای حرمت شمعدانها همه در سوز و گداز از داغت تـیـره از آهِ مَـلـَک، آیـنـههـای حـرمت میشود خاطـرۀ غـربت زهـرا تـرسـیم خلق را در نظر از حال و هوای حرمت برسد بوی خدایی، بوزد عطـر بهـشت هر طرف باز شود پنجرههـای حرمت یادِ روزی که شهادت به رخت در وا کرد شور و غوغاست به پا در همه جای حرمت مهدیات زائر و ای کاش که میدانستم که گذارد قدم آن مـاه، کـجـای حـرمت یادِ آن روز که شد روضۀ تو کربوبلا شـاهـد کـربوبـلایت، شهـدای حـرمت دولـت آل عـلـی تـا به ابـد پـایـنـدهسـت این بُـوَد در هـمه اَدوار صدای حرمت پـایـۀ هـسـتی دشـمن ز پی افـتاد ایـنجا ای برافـراشـتـه تا عـرش بنای حرمت هر چه کردند نشد کم ز شکوهت مولا باز هر روز شد افزوده صفای حرمت یا رضا از سر این مُلک نگـردد کوتاه سـایــۀ مـرحـمـتآمـیـزِ لـوای حـرمـت هدیه کردهست «مؤید» به غزالان حرم غزلی را که سـرودهست برای حرمت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
خورشید گرم چیدن بوسه ز ماه توست گـلدسـتـهها مـنـادی شوق پگـاه توست آری شگفت نیست که بیسایه میروی خورشید هم ز سایهنـشـینان ماه توست از چـشم آهـوان حـرم میتـوان شـنـیـد این دشتها به شوق شکار نگاه توست بـالای کـاشـی حـرم تـو نـوشـتـه است هرجا دلی شکست همان بارگاه توست با این که سالهاست سوی طوس رفتهای اما هـنوز چـشـم مـدیـنه به راه توست یعنی که کاش فصل غریبی گذشته بود دیگـر مسافـرم ز سفـر بـازگـشـته بود هرچـند سـبز مـانـده گـلـسـتـان باورت آئـیــنــهای جــز آه نــداری بــرابــرت راه از مدینه تا به خراسان مگر کم است با شوق دیـدنت شـده آواره خـواهـرت دیگـر دلـی بـه یــاد دل تـو نـمـیتـپــد بـالـی نـمـانـدهاسـت بـرای کـبـوتــرت مثـل نـسـیـم مـیرسـد از ره جـواد تـو یعنی نمینـهی به روی خاکها سرت تنها به خاک کـربوبلا سر نهـاده بود مردی که داشت نوحهگری مثل مادرت اشک تو هست تا به ابد روضه خوان ما تا کـربـلاسـت هـمـسـفـر کــاروان مـا
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
زهر کاری شد و افتاد به جانِ جگرش آتش انـداخـته بـر دامـنِ عـالـم شررش یادِ زهرای جوان بود در آن وقـتی که خورد بر کوچه باریکِ خراسان گذرش هی زمین خورد و زمین خورد و به سختی برخاست بیشتر میشـود این زهـر دمـادم اثرش منتـظـر بـود ابـاصلت بـبـیـنـد چه شده ناگهان دید کشیده است عبا روی سرش دست بر سر زد و شد مضطرب و میدانست حضرت یار رسیده است زمانِ سفرش داشت از درد کفِ حجره به خود میپیچید زخمی از جور و جفا گشت همه بال و پرش چشم خود را به درِ حجره فقط دوخته بود تا در این لحظه بیـاید ز مـدینه پسرش آه از آن شاه که با کُـندۀ زانـوش رسید در دل معـرکه پیـشِ پـسرِ محـتضرش
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
چه غریـبانه غـریب الغـربا را کـشتـند با دل زار مـعـین الـضـعـفـا را کـشتند آه ای اهل خراسان همه خون گریه کنید که ولی نعمت و مهمان شما را کـشتند این خبر را به مدیـنه بـبر ای باد صبا هـشتـمین بـضعه پیـغـمبر ما را کشتند خواهرش زنده اگر بود از این غم میمرد بین یک حجره در بسته رضا را کشتند از عبایی که سرش بود غلامش فهمید آخـر آن نـور دل آل عـبـا را کـشـتـنـد مثل یک مار گزیده به خودش میپیچید با چه زهری مگر آن نور هُدا را کشتند صورتش را به روی خاک نهاد و میگفت چه غـریـبـانه شـه کـربـبلا را کـشـتـند جگر سوختهاش روضه برایش میخواند با لب تـشـنه چرا خـون خـدا را کشتند ته گودال که با نیـزه به پهـلـوش زدند روی تل عـمـه مـظلـومه ما را کـشتند پای رأس شهدا بسکه کف و سوت زدند سـر بـازارچـۀ شـام اسـرا را کـشـتـنـد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
گـلهای نیست اگـر غـصـۀ بیحد داریم خلوتی هست که در گوشۀ مشهد داریم ما نرفـتـیم هـنوز از حـرمش دلـتـنگـیم چـشـم امّـیـد بـه دیــدارِ مـجــدد داریــم گفته سر میزند آنگونه که از سلـمانی این قراریست که با صاحب مرقد داریم ما گـنهکـارترینها وسـط صحـن رضا آنچه در خـلـد بـرین خـلق نـدارد داریم روضه میخوانم از آن شاه که در اندوهش دیـدهای در طـلـب اشـک مـقـیـد داریـم ای اباصلت! عبا را نکشد کاش به سر از عـبـا مـا چه قـدر خـاطـرۀ بـد داریم شاه بر شانۀ خم، پیکـر خود را میبرد با عبا داشت علی اکبر خود را میبرد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت امام رضا علیهالسلام
افـتـادهام به پـای تو یا ثـامـنالحـجـج شـرمـنـدۀ عـطـای تو یا ثـامنالحجج لطف اجابت است به هر دست التماس دست گـرهگـشـای تو یا ثـامنالحجـج خورشید سر زند به تماشای مِهر تو از گـنـبـد طـلای تو یا ثـامـنالحجـج سعی صفـا و مروه کجا و قـدم زدن در صحن با صفای تو یا ثامنالحجج با هر مرام و ملت و دینی نشـستهاند بر سفـرۀ سـخـای تو یا ثـامنالحجـج شیرینتر از طعام بهشتی به کام ماست یک لـقـمۀ غـذای تو یا ثـامـن الحجج ما را نـجـات میدهـد از لُـجـّۀ گـنـاه سر رشـتـۀ ولای تو یا ثـامـنالحجـج دادم قـسـم تـو را به جـوادالائـمـه تـا حاصل کنم رضای تو یا ثامنالحجج شعری برای عرضه ندارند شاعران شایـسـتۀ ثـنـای تو یا ثـامـن الحـجـج دعبل عبا گرفت، ولی بسْ «کمیل» را یک بار مرحـبـای تو یا ثامن الحجج
: امتیاز
|